سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرشته

صفحه خانگی پارسی یار درباره

من

delam gerefte az hame dalam gerefte az khodam az einke sade bodamoo az einke asheghet shodam delam gerefte az khoda ke harfamoo shabha shenid be man kami nazar nakard ba einke gerye hamoo did delam gereft az khode to ke gofti male man mishi hala ke bavaram shoode khodet vali monkereshi age ke fekr konam yerooz manee khoshbakhtit manam az sare rat kenar miram del roo bee darya mizanam bedon hamon andaze ke az hame doonya bizaram 100baeabar ya bishtaresh bayad begam dooset daram

سخته

خیلی سخته عاشق کسی بشی اما اون حتی ندونه درد تو

از چشات نخونه قصه غمو علت لرزش دست سرد تو

خیلی سخته زندگیت فنا بشه واسه دیدن یه لبخند رو لباش

واسه گفتن از امید و آرزو تو سیاهی غم انگیز شباش

من نیومدم بگم عاشقتم چون از این حرفا پر گوش همه

اشتباهه که میگن گریه ی زن روی زخمای تنش یه مرهمه

من نیومدم بگم تو هم بیا مثه قصه ها بریم از این دیار

یا که خیلی مهربون یه مدتی واسه من ادای عشقو در بیار

تو میخوای برنده باشی، میدونم به همه میگم ببازن جلو پات

هر چی اسپند به آتیش میکشم تا که چشمت نزنن، بشن فدات

تو میخوای پرنده باشی می دونم یه نفس هوای خوشبختی میخوای

خودم آسمون هفتمت میشم تو فقط بگو، بگو باهام میای

مرا ببخش

    نظر

خدایا از این دنیا خسته شده ام

از این نامهربانی ها خسته شده ام

هر شب چشمانم خیس است

هر شب در خواب دعا میکنم خدا یا مرا در خواب بمیران....

تا در هنگام مرگ چشمانم دنیا را نبیند ...

تا که مردنم را کس نفهمد… کس نبیند…

برای نجاتم تلاشی نباشد…

از این زندگی خسته ام

خستگی من ناشکری خدا نیست…

از روی غرور نیست…

از دست این زمانه خسته ام

امید هنوز در وجودم زنده ست…

اما امید به چه ؟ به که ؟

...

انگار در قلب غم زده من... قلب همیشه پر از درد من ...

غوغایی شده ... کسی وارد شده ؟؟!!

اما نه! ... چه کسی میتواند از حصار دلتنگی هایم بگذرد

چه کسی میتواند شریک دلتنگی های من شود...

نه ! من نمیخواهم کسی را در

خدایا از این دنیا خسته شده ام

از این نامهربانی ها خسته شده ام

هر شب چشمانم خیس است

هر شب در خواب دعا میکنم خدا یا مرا در خواب بمیران....

تا در هنگام مرگ چشمانم دنیا را نبیند ...

تا که مردنم را کس نفهمد… کس نبیند…

برای نجاتم تلاشی نباشد…

از این زندگی خسته ام

خستگی من ناشکری خدا نیست…

از روی غرور نیست…

از دست این زمانه خسته ام

امید هنوز در وجودم زنده ست…

اما امید به چه ؟ به که ؟

...

انگار در قلب غم زده من... قلب همیشه پر از درد من ...

غوغایی شده ... کسی وارد شده ؟؟!!

اما نه! ... چه کسی میتواند از حصار دلتنگی هایم بگذرد

چه کسی میتواند شریک دلتنگی های من شود...

نه ! من نمیخواهم کسی را در این دنیای خود شریک کنم

در دنیایی که حتی یکبار، فقط یکبار بر روی من لبخند نزد ...

نمیخواهم کس دیگری را به اندازه خود دلتنگ ببینم

اه خدایا مرا ببخش … ! مرا که …

مرا ببخش که قلبم را  ...

این دنیای خود شریک کنم

در دنیایی که حتی یکبار، فقط یکبار بر روی من لبخند نزد ...

نمیخواهم کس دیگری را به اندازه خود دلتنگ ببینم

اه خدایا مرا ببخش … ! مرا که …

مرا ببخش که قلبم را  ...


سنگ قبر من

    نظر
بر سنگ قبر من بنویسید

خسته بود اهل زمین نبود

نمازش شکسته بود بر سنگ قبر من بنویسید

شیشه بود تنها از این نظر که سراپا شکسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید

پاک بود چشمان او که دائماً از اشک شسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید

این درخت عمری برای هر تبر و تیشه دسته بود

بر سنگ قبر من بنویسید کل عمر پشت دری

که باز نمی شد نشسته بود

رفتی

    نظر
رفتی اما چه بگوییم هیهات

تو ندانی که من آنروز غروب

زیر آن دره آرام و عبوس

به چه حالی بودم !

بی تو با حسرت و حرمان و سرشت

خلوتی داشتم آنجا که مپرس

کاش می دانستی

بی تو بر من چه گذشت

شاهزاده کوچولو

    نظر


شاهزده کوچولو چی می خوای

روی زمین جای تو نیست

اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست

آفتاب غروبی نداریم

روزهای خوبی نداریم

واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم

شاهزده کوچولو اون بالا

به غم و آب و نون نبود

خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود

یه وقت مثه ماها نشی

خسته ،کلافه ،نیمه جون

تو حسرت یه تیکه ابر

دیدن یه رنگین کمون

اینجا دیگه نشونه ای از گل سرخ و لاله نیست

کنار ماه دودیمون نشونه هاله نیست

شاهزده کوچولو اون بالا

به غم و آب و نون نبود

خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود

تو شبا جای ستاره سکه شماری می کنیم

با گل های پلاستیکی عصرو بهاری می کنیم

کی گفته اینجا بمونی؟

پاشو برو به آسمون

همون جا پیش گل سرخ

تو خونه خودت بمون

شاهزده کوچولو چی می خوای

روی زمین جای تو نیست

اینجا امیدی به سحر برای فردای تو نیست

آفتاب غروبی نداریم

روزهای خوبی نداریم

واسه سفر به ناکجا یه اسب چوبی نداریم

شاهزده کوچولو اون بالا

به غم و آب و نون نبود

خونه بدوشی شب و روز بهانه جنون نبود