ای کاش
ای کاش میدانستی شبها...
تنها ستاره ای را که به نامت زده ام...
به چشمانم سنجاق میکنم...
تا یادم نرود در روی زمین کسی هست...
که سبزی لحظه هایش .... آرزوی من است !
ای کاش می دانستی...
که شادی ات... دنیای من است...
و اندوهت... ویرانی لحظه هایم!
و هیچ نمی دانی...!!!
که چگونه در خنده هایت به اوج می رسم...
اما کاش می توانستم نشانت دهم...
که با هر نفسم...
دانسته و یا ندانسته...
می پرستمت...!!
دوستت دارم...!
تنها ستاره ای را که به نامت زده ام...
به چشمانم سنجاق میکنم...
تا یادم نرود در روی زمین کسی هست...
که سبزی لحظه هایش .... آرزوی من است !
ای کاش می دانستی...
که شادی ات... دنیای من است...
و اندوهت... ویرانی لحظه هایم!
و هیچ نمی دانی...!!!
که چگونه در خنده هایت به اوج می رسم...
اما کاش می توانستم نشانت دهم...
که با هر نفسم...
دانسته و یا ندانسته...
می پرستمت...!!
دوستت دارم...!
دلم
دلم برای کسی تنگ است ....
دلم برای کسی تنگ است
که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند
دلم برای کسی تنگ است
که تنم آغوشش را می طلبد
دلم برای کسی تنگ است
که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند
دلم برای کسی تنگ است. .
میخواهم آرام سر بر سینه ات بگذارم
میخواهم صدای طپش قلبت مرا به خوابی آرام و رویائی فرو برد
با نگاهت در سکوتی لغزان غوطه ور شوم
ولی اگر چنین شود و قلب کوچک تو کلبه من شود ......
اری
میخواهم
دلم برای کسی تنگ است
که با زیبایی کلا مش مرا در عشقش غرق می کند
دلم برای کسی تنگ است
که تنم آغوشش را می طلبد
دلم برای کسی تنگ است
که قلب من برای داشتنش عمرها صبر می کند
دلم برای کسی تنگ است. .
میخواهم آرام سر بر سینه ات بگذارم
میخواهم صدای طپش قلبت مرا به خوابی آرام و رویائی فرو برد
با نگاهت در سکوتی لغزان غوطه ور شوم
ولی اگر چنین شود و قلب کوچک تو کلبه من شود ......
اری
میخواهم
من
در آنجا ،بر فراز قله کوه
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن
به سوی ابرهای تیره پر زد
نگاه روشن امیدوارم
ز دل فریاد کردم:کای خداوند
من او را دوست دارم،دوست دارم
صدایم رفت تا اعماق ظلمت
بهم زد خواب شوم اختران را
غبار آلوده و بیتاب کوبید
در زرین قصر آسمان را
ملایک با هزاران دست کوچک
کلون سخت سنگین را کشیدند
ز توفان صدای بی شکیبم
به خود لرزیده،در ابری خزیدند
ستونها همچو ماران پیچ در پیچ
درختان در مه سبزی شناور
صدلیم پیکرش را شستشو داد
ز خاک ره،درون حوض کوثر
خدا در خواب رویا بار خود بود
به زیر پلکها،پنهان نگاهش
صدایم رفت و با اندوه نالید
میان پرده های خوابگاهش
ولی آن پلکهای نقره آلود
دریغا تا سحرگه بسته بودند
سبک چون گوش ماهیهای ساحل
به روی دیده اش بنشسته بودند
صدا،صد بار نومیدانه برخاست
که عاصی گردد و بر وی بتازد
صدا می خواست تا با پنجه خشم
حریر خواب او را پاره سازد
صدا فریاد می زد از سر درد:
بهم کی ریزد این خواب طلایی؟
من اینجا تشنه یک جرعه مهر
تو آنجا خفته بر تخت خدایی!!
مگر چندان تواند اوج گیرد
صدایی دردمند و محنت آلود؟
چو صبح تازه از ره باز آمد
صدایم از صدا دیگر تهی بود
ولی اینجا به سوی آسمانهاست
هنوز این دیده امیدوارم
خدایا این صدا را می شناسی؟
من او را دوست دارم،دوست دارم
دو پایم خسته از رنج دویدن
به خود گفتم که در این اوج دیگر
صدایم را خدا خواهد شنیدن
به سوی ابرهای تیره پر زد
نگاه روشن امیدوارم
ز دل فریاد کردم:کای خداوند
من او را دوست دارم،دوست دارم
صدایم رفت تا اعماق ظلمت
بهم زد خواب شوم اختران را
غبار آلوده و بیتاب کوبید
در زرین قصر آسمان را
ملایک با هزاران دست کوچک
کلون سخت سنگین را کشیدند
ز توفان صدای بی شکیبم
به خود لرزیده،در ابری خزیدند
ستونها همچو ماران پیچ در پیچ
درختان در مه سبزی شناور
صدلیم پیکرش را شستشو داد
ز خاک ره،درون حوض کوثر
خدا در خواب رویا بار خود بود
به زیر پلکها،پنهان نگاهش
صدایم رفت و با اندوه نالید
میان پرده های خوابگاهش
ولی آن پلکهای نقره آلود
دریغا تا سحرگه بسته بودند
سبک چون گوش ماهیهای ساحل
به روی دیده اش بنشسته بودند
صدا،صد بار نومیدانه برخاست
که عاصی گردد و بر وی بتازد
صدا می خواست تا با پنجه خشم
حریر خواب او را پاره سازد
صدا فریاد می زد از سر درد:
بهم کی ریزد این خواب طلایی؟
من اینجا تشنه یک جرعه مهر
تو آنجا خفته بر تخت خدایی!!
مگر چندان تواند اوج گیرد
صدایی دردمند و محنت آلود؟
چو صبح تازه از ره باز آمد
صدایم از صدا دیگر تهی بود
ولی اینجا به سوی آسمانهاست
هنوز این دیده امیدوارم
خدایا این صدا را می شناسی؟
من او را دوست دارم،دوست دارم
مهربانم
#442 | |
مهربانم ... توی دنیا چی می خوای که به پاهات بریزم همه ی هستی مو من به سر و پات بریزم لب پر خنده می خوای بیا لبهام مال تو چشم پر گریه می خوای نگو چشمام مال تو بیا تا برات بگم من وجودم مال تو بزار تا فدات بشم من غرورم مال تو اگه بازیچه می خوای بیا قلبم مال تو اگه رودخونه می خوای سِیل اشکم مال تو چرا من بی تو بمونم نمیدونم نمیتونم واسه ی زندگی کردن تورو میخوام خوب میدونم تو بدون عشقم تو هستی برای من زندگی هستی تو بدون عشقم تو هستی برای من زندگی هستی |
اگه
اگه کسی رو دوست داشته باشی.نمی تونی تو چشماش
زل بزنی.
نمی تونی دوری شو تحمل کنی.نمی تونی
بهش بگی
چقدر دوستش داری.
نمی تونی بهش بگی چقدر به اون نیاز داری.واسه
همینه که عاشقا دیوونه می شن
زل بزنی.
نمی تونی دوری شو تحمل کنی.نمی تونی
بهش بگی
چقدر دوستش داری.
نمی تونی بهش بگی چقدر به اون نیاز داری.واسه
همینه که عاشقا دیوونه می شن
واژه
واژه غریبی است ...
واژه ای که روزها یا شایدم ماههاست که با آن خو گرفتم
که چه سخت است انتظار
هر صبح طلوعی دیگر است بر انتظار فرداهای من !
خواهم ماند تنها در انتظار تو
چرا نوشتم در برگ تنهاییم برای تو , نمی دانم ؟
شاید که روزی بخوانند بر تو , عشق مرا
می دانم روزی خواهی آمد , می دانم ...
گریان نمی مانم , خندانم
برای ورودت ای عشق
وقتی به یادت می افتم , به یاد خاطراتت...
نامه هایت را مرور میکنم , یک بار ... نه بلکه صدها بار
وجو دم را سراسر عشق فرا می گیرد ...
و اشک شوق بر گونه هایم روانه می شوند ...
تنها می گویم ، همیشه در
منی !!!
نه
خواستم عشق را معنی کنم ...؟ به نزدیک قفس کناره پنجره رفتم . آن را باز کردم تا آن پرنده زیبا آزاد
گردد. ولی آن هنگام که ان پرنده به سوی آسمان پر گشود معصومانه به زمین افتاد ! به قفس
نگریستم .نه.....!نه.....! آن پرنده بالهایش را درون قفس جا گذارده بود ! آری....! آن پرنده به قفس عادت
کرده بود . آخر آن پرنده زیبا به میله های آهنی قفس دلباخته بود . حالا دیگر معنی عشق را یافتم
گردد. ولی آن هنگام که ان پرنده به سوی آسمان پر گشود معصومانه به زمین افتاد ! به قفس
نگریستم .نه.....!نه.....! آن پرنده بالهایش را درون قفس جا گذارده بود ! آری....! آن پرنده به قفس عادت
کرده بود . آخر آن پرنده زیبا به میله های آهنی قفس دلباخته بود . حالا دیگر معنی عشق را یافتم
فرشته
امشب تمام حوصله ام را
در یک کلام کوچک
در «تو»
خلاصه کردم:
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار میشدی!
تکرار...
در یک کلام کوچک
در «تو»
خلاصه کردم:
ای کاش می شد
یک بار
تنها همین
یک بار
تکرار میشدی!
تکرار...
فرشته
Yade to hamishe ba man hast
Zire derakhte piir, kenare jaddeye tanha
Khatereha, ba to boodan, yek lahze nafas keshidan
Dige jai namonde vase man
Dar ghoobare ghesseha
Gom shode eshghe man
Golaye derakhte to
Vase hamishe pajmorde shod
Vase yek negahe to
Del dige shekaste shod
Noore dele asheghe man
Vase hamishe khamosh shod
Jaddeye bargasht be to
Kam kam dige pak shod
Tanha esmi ro labam
Esme ghashange to shod
Tanha khosh halie man
Khosh bakhtie to shod
Zire derakhte piir, kenare jaddeye tanha
Khatereha, ba to boodan, yek lahze nafas keshidan
Dige jai namonde vase man
Dar ghoobare ghesseha
Gom shode eshghe man
Golaye derakhte to
Vase hamishe pajmorde shod
Vase yek negahe to
Del dige shekaste shod
Noore dele asheghe man
Vase hamishe khamosh shod
Jaddeye bargasht be to
Kam kam dige pak shod
Tanha esmi ro labam
Esme ghashange to shod
Tanha khosh halie man
Khosh bakhtie to shod